پس از انتشار خبر ازدواج امیرعلی نبویان و واکنش های متفاوت کاربران دنیای مجازی، امیرعلی نبویان سکوت خود را شکست و برای آخرین بار داستان زندگی خصوصی خود را به اشتراک گذاشت و نوشت :
این آخرین پست مربوط به زندگی خصوصیمه و ببخشید اگر کمی تلخه.
من حدود سه ساله که بهار رو میشناسم و اون زمان رفیق و همکار بودیم. تنها چیزی که ازش میدونستم این بود که یک دوره سخت شیمی درمانی رو گذرونده. نه میدونستم نوازنده چنگ و سازهای کوبه ایه، نه میدونستم عکاسه و نه اینکه مسلطه به چهار زبان غیر از فارسی... همه چیز از اواخر اردیبشهت شروع شد. وقتی در اثر فشارهای عصبی ناشی از آزار و اذیت برخی ، بیماری بهار برگشت. دکتر عطری معتقد بود که با توجه به ناچیز بودن تعداد گلبولهای سفید حتی امکان شیمی درمانی هم وجود نداره و در عین نا امیدی فقط قرص تجویز کرد.بهار هر روز وزن از دست میداد و من چهارشنبه هر هفته با دست های لرزان و البته لبخند به صد برگ میومدم. همین اشکان مزیدی عزیز شاهده که یه شب بعد از یه برنامه چه حالی بودم . به اصرار من تصمیم گرفتیم نامزدیمون رو اعلام کنیم و حلقه ای که بهار خریده بود رو دستم کنم چون میدونستم معجزه خدا پشت پنجره خونه ست و میدونستم چه رازی در ابراز عشق نهفته . بگذریم از حرف و حدیث ها و تهمتها و کامنتها و ... گلایه ای هم نیست... ما همینیم.
ما فقط دعا کردیم ، شوخی کردیم ، خندیدیم و نادیده گرفتیم در حالیکه حتی نزدیکترین آدمهای زندگیمون هم نمیدونستن ما گاهی چه پچ پچی در اتاق دربسته میکنیم و از چی میگیم و از چی میترسیم... تا همین لحظه که دکتر عطری تماس گرفت و گفت که معجزه یعنی همین... که حتی دیگه هیچ نیازی به شیمی درمانی هم نیست و حالا چشمهای بهار دوباره برق میزنه...
توکل و عشق رو فراموش نکنین و اینکه معجزه های خدا پشت همین پنجره ها هستن...
مخلص همه دوستان خوبم