توجه: خطر لو رفتن داستان وجود دارد.
در قسمت بیست و سوم سریال شهرزاد خواهیم دید قباد باز هم نمی تواند جلوی بزرگ آقا بایستد و حرفش را بزند...
و با اشک و غم رو به شهرزاد می گوید: میخوام بدونی شهرزاد که هر اتفاقی بیفته موقتیه. می خوام بدونی که تو مال منی.
شهرزاد مات و مبهوت حرف های قباد می شود... "هراتفاق" ؟ چه چیزی انتظار اورا می کشد؟...
بابک از اینکه باز سرهنگ تیموری نامزدش را فرا خوانده و به او توجه کرده عصبانی است.
مادر فرهاد رو به هاشم آقا می گوید: شما مادر نیستی نمیفهمی که اینا دستی دستی چه بلایی دارن سر این طفل معصوم میارن.
و هاشم در جواب پاسخ می دهد: عجالتا فرهاد نباید از این قضیه بویی ببره
اما فرهاد از پشت در همه ی حرف های آنان را می شنود.
آیا فرهاد دماوندی می تواند شهرزاد قصه را نجات دهد؟
بزرگ آقا چه خوابی برای شهرزاد دیده که همه نگران او هستند؟
شیرین با کبیر در خانه ی بزرگ آقا چه میکند؟
جمشید به این فکر می کند اگر از اول جلوی بزرگ آقا می ایستاد، امروز شهرزاد، اینچنین گرفتار نمی شد...
شهرزاد برای چه اشک می ریزد؟... آیا این آخرین دیدار شهرزاد و امیدش است؟؟
تسلیت بزرگ آقا به شهرزاد و نگاه انتقام جویانه ی فرهاد دماوندی...